تينا تينا ، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

تینا حسنی

بدون عنوان

تینا و دکترش دیروز 25 آذر بود و رفتیم پیش دکتر قره داغی ،مردی که براستی فرشته ای است جهت ایجاد آرامش در قلب انسانها. تو با اون لهجه قشنگت پرسیدی:آگای دکتر گره داگی میشه من کلاس باله برم. دکتر خوش اخلاقت هم کلی از پیشنهادت استقبال کرد. آقای دکترقره داغی: دستهایی که شفا می دهند مقدستر از لبهایی هستند که دعا می خوانند .   ...
26 آذر 1392

بدون عنوان

مسافرت برای تعطیلات عاشورا تاسوعا با خاله عاطفه و دایی امید رفتیم قاین خونه مامانی و بابایی.توی جاده تو با خاله ات که یاد بچگی هاش کرده بود کلی سر و صدا راه انداختین و خوندین و بازی کردین.اولین باری بود که توی جاده کلی سر حال بودی و اصلا خسته نشدی. توی خونه بابایی هم که از حیاط دل نمی کتدی بخصوص از اون انار های خوشمزه . واقعا پاییز پادشاه فصلهاست . بقدری رنگهای این فصل زیباست که نمی توان از آن دل کند. دخترم مثل درخت باش که در تهاجم پاییز هر چه بدهد، روح زندگی را برای خویش نگه می دارد... ...
25 آبان 1392

بدون عنوان

تولد 6 سالگی تینا امسال با توجه به اینکه روز تولدت با ماه محرم و صفر همزمان میشد من و بابا تصمیم گرفتیم به پیشباز تولد شش سالگیت بریم و همراه مهمونی پاگشای عمه عالیه ات روز عید غدیر برات جشن تولد بگیریم. این تصمیم رو کمی دیر گرفتیم و هر شیرینی فروشی که می رفتیم حاضر به قبول کیک تولد برای اون روز نبود.تقریبا به تمام شیرینی فروشی های خوب که می شناختیم سر زدیم و آخر سر دقیقا توی یک شیرینی فروشی نزدیک خونه که شعبه نیشکر بود یک کیک که تو بپسندی پیدا کردیم. خاله ات از ظهر اومد کمکم و واقعا مهمونی خوبی بود و تو با آهنگ تینا کلی رقصیدی. ای زیباترین ترانه هستی، بدان که شب میلادت برایم ارمغان خوبیها و زیباییهاست،پس ای زیباترین زیباییها تولدت م...
3 آبان 1392

عروسی عمه

نازنینم امسال عمه عالیه ات عقد کرد و چند روز پیش جشن عقدش بود وتو هم که عاشق لباس عروس هستی اصرار کردی برات لباس عروس بخریم و من وبابا هم برای خوشحال کردنت همین کار رو کردیم و تو دختر گلم با اون لباس عروست واقعا خوشگل شده بودی و توی جشن عقد هم با کیانا و نازنین و پوریا حسابی خوش گذروندی. دخترم آرزوی ما نشستن لبخند روی لبهای زیبای توست . اینهم دوستای خوبت: ...
30 مهر 1392

نوروز 1392

  دختر نازنینم امسال واسه عید نوروز طبق معمول رفتیم قاین و همراه ما خاله عاطفه هم که از چند روز قبل مهمون ما بود رو بردیم. عید امسال کنار بابایی و مامانی خیلی بهمون خوش گذشت و توی مهمونی  ها هم اکثرا تو نقل مجلس بودی و با شیرین زبونیهات کلی از وقت هر مهمونی رو به خودت اختصاص می دادی .   بخصوص سوره کوثر رو که به عربی و انگلیسی یاد گرفتی و خیلی شیرین اجراش می کنی یکی از درخواستهای همه توی مهمونی ها بود و بخاطرش مرتب تشویق می شدی . شنیدن یک سوره قران از زبون یه فرشته آسمونی مثل تو حقیقتا شیرین و دل نشین بود . روز چهارم فروردین هم که شنیدیم دختر عموت فاطمه زهرا دنیا اومده خیلی خوشحال شدیم . با کوله بار...
10 فروردين 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تینا حسنی می باشد